خیلی سخته
































رویای خاکسترى

 خیلی سخته بعد از چند سال تازه بفهمی که دوست داشتنش دروغ

بوده ولی بازم بهت بگه دوست دارم. خیلی سخته طعم واقعی مرگو

بچشی ولی صبح که چشماتو باز میکنی ببینی بازم نمردیو یه روزدیگه

رو باید بازم با خاطره هاش شروع کنی, ولی اون دیگه پیشت نیست,

پیشت نیست ولی انگار هر لحظه کنارت ولی تو پیش اون بودیو

هیچوقت ندیدت, این مثل اون میمونه, تو رو گریه بندازه تو اونوبخندونی

ولی اون یکی دیگه رو خوشحال کنه. خیلی سخته بهت بگه دوست

دارم ولی نمیخوامت, میگن با یادش باید زندگی کنی ولی تا کی

خوابشو ببینی, میگن ناامید نشو آخه درد ناامیدی رو نکشیدن چون

ناامیدی و تنهایی و گریه تنهاهدیه هایی بوده که اون بهت داده ولی تو

تموم زندگیتو بهش دادی. خیلی سخته بهش دل ببندیو دلتو بشکونه,

تو هم میتونستی دلشو بشکونی ولی اینکارو نکردی چون خیلی

دوسش داشتی. خیلی سخته بزرگترین آرزوت مرگ باشه ولی اون

بتونه با یار تازه رسیدش خیلی راحت زندگی کنه بعد کل ثروتت که

عشقت بوده با کاخ آرزوهاتو یکجا خراب کنه, اونوقت زیر آوار بی مهری

و تنهایی از فقر محبت و دوست داشتن تا آخر عمر بشینی و زار زار

گریه کنی. خیلی سخته آرزوت کسی باشه که از این و اون بشنوی

براش هیچ اهمیتی نداشتی, حالا دیگه آرزوی نبودنتو میکنه. خیلی

سخته وقتی یادت میاد که حتی با شنیدن اسمش اونقدر خوشحال

میشدی که دوست داشتی داد بزنی ولی حالا با دیدنشم چیزی جز

عذاب نصیبت نمیشه چون اون دیگه واسه تو نیست. خیلی سخته بعد

از چند وقت که میبینیش اشک تو چشمات حلقه بزنه ولی اشکات

فقط واسه خودت مهم باشند. خیلی سخته جرات هر کاری رو داشته

باشی به امید اینکه کوه پشتته ولی وقتی یرگردی و پشتتو نگاه کنی

ببینی یه عمر پشتت به دره بوده, حالا اون دیگه عشقش یه نفر دیگه

هست اصلا تو براش

 مهم نیستی, اصلا رسم بازیه قایم موشک زمونه

اینه, تو چشم میذاری و من قایم میشم ولی تو یکی دیگه رو پیدا میکنی.

tanha 

منتظر مانده بود وقتی به او رسیدم اشک از چشمانش جاری شد کنار او رفتم گفت : بگو که دوستم داری به چشمانش نگاه کردم ولی نگفتم که دوستش دارم روز بعد به دیدارش رفتم دستانش را روی قلبش گذاشته بود دستانش را بلند کردم گفت : بگو که دوستم داری بی اختیار شدم و نگفتم که دوستش دارم . چند روز بعد با 3 گل رز به دیدارش رفتم در بستر بیماری به من گفت : بگو که دوستم داری اشک در چشمانم حلقه زد و بغض گلویم را گرفت و نتوانستم بگویم دوستت دارم امروز که به دیدارش رفته بودم پارچه ای سفید به رویش انداخته بودند با وحشت پارچه را کنار زدم و فریاد زدم من نمی خواستم بگویم دوستت دارم می خواستم که بفهمی و درک کنی که. . . دوستت دارم ......

love

یادم میاد می گفتی برو خدا نگهدار 

نوشتی روی دیوار به آرزوی دیدار

رفتم تو راه رفتن دلم می گفتش نرو

نمی شنیدم انگار من التماس دل رو

رفتم و باز اومدم اما ندیدم اونو

گفتن که دیر رسیدی!داده به دنیا جونو؟!

گفتم محال هرگز،اون که منو دوست داره

قول داده بود که هرگز منو تنها نذاره

میگن که آرزومون افتاده به قیامت!!!

من که ندارم این قدر صبرای بی نهایت

به عشق تو رو دیوار منم واست نوشتم 

به آرزوی دیدار منم خودم رو کشتم!!!

منو ببخش عزیزم که خیلی دیر رسیدم

زیر نوشته ی تو یه خط سرخ کشیدم

با قطره قطره ی اشک،با ذره ذره ی خون

dore

خـــــــــــیــــــــلـــــــــی ســــــــــخــــــتـــــــــــه تــــــــنـــــــــــهـــــــــایــــــــــــــــــی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:,| 2:5 |آنا| |